موضوع:عدم تمایل به ازدواج
سلام من و غزال دو سال پيش تو چت روم با هم ديگه آشنا شديم چون من پشت كنكور بودمو خوب درس ميخوندم و اون نميتونست برا كنكور بخونه كمكش كردم تا به عنوان داداش كنارش باشمو تونست قبول شه تو دانشگاه. بعد از يك سال دختري كه من پنج سال دوستش داشتم ازدواج كرد و من و غزال طي ماجرايي عاشقم هم شديم الان 8 ماهه ارتباط داريم اوايل عاشقش بودم به عنوان زنم قبولش داشتم ولي رفته رفته از چشمم افتاد به زور مي خاستم به خودم بقبولونم كه خوشگله موفقم شده بودم ولش بعد از مدتي كار ما شده بود جنگ و دعوا،هر بارم كه دعوا ميكرديم تا حد جدايي پيش ميرفتيم .
اون روز تو تلويزيون ديدم كه گفت اگه به اين نتيجه رسيدي كه به درد هم نميخورين جدا بشين بهتره،جداييه الان از طلاق فردا بهتره. خاستم يه بهونه بيارمو رابطه رو تموم كنم ولي ديدم داره نفرينم ميكنه ميگفت هر شب بعد نمازاش دعا ميكنه بدبخت بشم.نميدونم چيكار كنم ادامه بدم يا چيكار كنم كه هيچ كدوم بدبخت نشيم خيلي ميترسم از نفرينش لطفا كمكم كنيد ما از دو شهر متفاوتيم و يك بارم براي ديدنش به شهرشون رفتم ولي كوچكترين كار خطايي نكردم فقط اين هفته رو وقت دارم لطفا كمكم كنيد